حضور فیض منبسط حق در متن همهی موجودات تابع آنها نیست: (30) «وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ» (زخرف: 84)، اگرچه در آسمان هست، ولی آسمان نیست؛ اله است و اگرچه در زمین هست، ولی زمین نیست، بلکه باز هم اله است و در همهی اشیاء هست، ولی نه با آمیختگی و ممازجت. (31)
چالش مربوط به توحید افعالی با وجود شرور و همچنین چالش آن با اختیار انسانی است که بحثهای وسیعی را در کلام و تفسیر در پی داشته است. از دو آیهی «هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ» (انعام: 102) و «الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» (سجده: 7)، معلوم میشود که چون خلقت و حسن متلازم در وجودند، هر چه شیء است، مخلوق خداست و هرچه مخلوق خداست، حسن است. شر از حیث واقعیت و تحقق وجودی، یک موجود یا حادثه است و چون موجود است، بد نیست، بلکه بدی آن مربوط به موقعیت تعارضآمیز و روابط خاصی است که با دیگر موجودات پیدا میکند. (32) بنابراین، ظرف تحقق حسن و قبح و یا عصیان و اطاعت، متفاوت از ظرف تکوین یا واقعیت خارجی است. از این رو، گرچه خوبی به لحاظ بودن و به لحاظ خیر بودن، از خداست: «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ» و سیئه به لحاظ خیر نبودن، از نفس توست: «مَا أَصَابَكَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ»، ولی تمام چیزها، خوب یا بد، به لحاظ بودن از خداست: «قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ». (33)
همچنین، اختیار انسانی در علّیت تشکیکی منطوی است و ارادهی انسان مرتبهای از سلسله مراتب نظام توحیدی علّیت است که حاکم بر جهان هستی است؛ آیاتی نظیر «خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ» (صافات: 96) که اعمال انسان را به خدا نسبت میدهند، علتهای میانی نظیر انسانها و اعمال آنها را واسطهی ثبوت نمیدانند، بلکه صرفاً واسطهی حکایت و ارائه محسوب میکنند. از این رو، به کار بردن اصطلاح علّت دربارهی آنها تسامحآمیز است؛ چون موجودات صرفاً در ارائه (نه در تحقق) وساطت دارند. (34)
بدین ترتیب، تمام فرآیندهای طبیعی و تمام کردار انسانی در پی هلاکت سرمدی و فنای ذاتی موجودات در ضرورت و اطلاق ذاتی حق به خداوند منسوب است؛ ولی به قول صدرا بستگی به لحاظ دارد. در یک لحاظ که لحاظ افاضه است، افاضهی وجود خیر بالذات از جانب خداوند به طور مطلق است و در لحاظ دیگر که لحاظ مفاض علیه است، شرور نسبی است و به جهات امکانی و ماهوی موجود بازمیگردد. (35)